السلام علیک یا محسن بن علی (س)
بر شورای کثیف سقیفه لعنت
بر سه خلیفه به ناحق لعنت
هفته محسنیه از اول تا هفتم ربیع الاول ایام شهادت حضرت محسن بن علی علیه السلام
را خدمت تمامی شیعیان تسلیت عرض می نماییم/.

از سؤالات اساسي در ماجراي آتش زدن خانه حضرت علي(ع) و اهانت به آن بزرگوار اين است که: آيا (چنان که شيعيان ميگويند) به ساحت حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام نيز جسارت کردند؟ و بر آن حضرت صدماتي وارد شد که منجر به شهادت او وفرزندش گرديد يا خير؟
برخي از دانشمندان اهل سنت براي حفظ موقعيت خلفا از بازگو کردن اين قطعه ازتاريخ خودداري نمودهاند؛ از جمله ابن ابي الحديد در شرح خود ميگويد: «جساراتي راکه مربوط به فاطمه زهرا عليهاالسلام نقل شده، در ميان مسلمانان تنها شيعه آن را نقل کرده است.[1]
البته برخي از دانشمندان و مورخان اهل سنت، در اين بخش، از بيان واقعيات تاريخي شانه خالي کردهاند؛ چنان که سيد مرتضي رحمة الله عليه در اين زمينه ميگويد:
«در آغاز کار، محدثان و تاريخ نويسان از نقل جسارت هايي که به ساحت دختر پيامبر گرامي اسلام(ص) وارد شده امتناع نميکردند. اين مطلب در ميان آنان مشهور بود که مأمور خليفه با فشار، درب را بر فاطمه عليهاالسلام زد و او فرزندي را که در رحم داشت سقط نمود وقنفذ به امر عمر، فاطمه زهرا عليهاالسلام را زير تازيانه گرفت تا او دست از علي (ع) بردارد؛ولي بعدها ديدند که نقل اين مطالب با مقام و موقعيت خلفاء سازگاري ندارد؛ لذا از نقل آنها خودداري نمودند.»[2]
مسعودي در قسمتي از کتاب خود آورده است:«فَوَجهُوا اِلي مَنْزلِهِ فَهَجَمُوا عَلَيْهِ وَ اَحْرَقُوابابَهُ... وَ ضَغَطُوا سَيدَةَ النساءِ بِالْبابِ حَتي اَسْقَطَتْمُحْسِنا؛پس (عمر و همراهان) به خانه علي عليه السلام رو کرده وهجوم بردند، خانه آن حضرت را به آتش کشيدند؛ با در به پهلوي سيده زنان عالم زدند؛چنان که محسن را سقط نمود.»[3]
اما منابع اهل سنت:
1- عبدالکريم بن احمد شافعي شهرستاني (548 - 479 ق.) نقل کرده: «اِنعُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتي اَلْقَتْاَلْجَنينَ مِنْ بَطْنِها ،به راستي عمر در روز بيعت، ضربتي به فاطمه عليهاالسلام وارد کرد که بر اثر آن، جنين خويش را سِقط نمود.»[4]
همين قول را اسفرائيني (متوفاي 429 ق)، به نظام نسبت داده و گفته است که او قائل بود: «اَن عُمَرَ ضَرَبَ فاطِمَةَ وَ مَنَعَ ميراثَالْعِتْرَةِ ،(عمر)/ فاطمه عليهاالسلام را زد و از ارث اهل بيت عليهم السلام جلوگيري کرد.»[5]
2- صفدي يکي ديگر از علماي اهل سنت ميگويد:«اِن عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَفاطِمَةَ يَوْمَ الْبَيْعَةِ حَتي اَلْقَتْ اَلْمُحْسِنَ مِنْبَطْنِها، به راستي عمر آن چنان فاطمه عليهاالسلام را در روز بيعت زد که محسن را سقط نمود.»[6]
3- مقاتل بن عطيه ميگويد: ابابکر بعد از آن که با تهديد و ترس و شمشير از مردم بيعت گرفت،عمر و قنفذ و جماعتي را به درب خانه علي و زهراعليهماالسلام فرستاد. عمر هيزم را درِ خانه فاطمه جمع نمود و درب خانه را به آتش کشيد، هنگامي که فاطمه زهرا عليهاالسلام پشت در آمد، عمر و اصحاب او جمع شدند و عمرآن چنان حضرت فاطمه عليهاالسلام را پشت در فشار داد که فرزندش را سقط نمود و ميخ دربه سينه حضرت فرو رفت (و بر اثر آن صدمات) حضرت به (بستر) بيماري افتاد تا آن که ازدنيا رفت.»[7]
4- ابن ابي الحديد نقل نموده است: «ابو العاص، شوهر زينب، دختر پيامبر اکرم صلياللهعليه وآله وسلم در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد؛ ولي بعدا مانند اسيران ديگر آزاد شد.
ابو العاص به پيامبر صلياللهعليهوآله وسلم وعده داد که پس از مراجعت به مکه، وسائل مسافرت دختر پيامبر(ص) را به مدينه فراهم سازد. پيامبر صلياللهعليه وآله وسلم به زيد حارثه و گروهي از انصار، مأموريت داد که در هشت مايلي مکه توقف کنند و هر موقع کجاوه زينب به آن جا رسيد، او را به مدينه بياورند. قريش از خروج دختر پيامبر(ص) ازمکه آگاه شدند. گروهي تصميم گرفتند که او را از نيمه راه باز گردانند. جبار بنالاسود (يا هبار ابن الاسود) با گروهي خود را به کجاوه زينب رساند و نيزه خود رابر کجاوه دختر پيامبر(ص) کوبيد. از ترس آن، زينب، کودکي را که در رحم داشت، سقط کرد وبه مکه بازگشت. پپامبر صلياللهعليه وآله وسلم از شنيدن اين خبر سخت ناراحت شد و درفتح مکه (با اين که همه را بخشيد و آزاد نمود) خون قاتل فرزند زينب را مباح شمرد.»
ابن ابي الحديد ميگويد:
«من اين جريان را براي استادم ابو جعفر نقيب خواندم، او گفت: وقتي که پيامبرصلياللهعليهوآله وسلم خون کسي که دخترش زينب را ترسانيد و او سقط جنين کرد را مباح شمرد، قطعا اگر زنده بود خون کساني را که دخترش فاطمه عليهاالسلام را ترسانيدند که باعث شد فرزندش (محسن) را سقط کند، حتما مباح ميشمرد.»
ابن ابي الحديد ميگويد، به استادم گفتم:
«آيا از شما نقل کنم آن چه را مردم ميگويند که فاطمه بر اثر ترس (و ضرباتي که براو وارد شد) فرزندش را از دست داد؟
پس گفت: نه! از طرف من نقل نکن! و همين طور رد و بطلان آن را نيز از طرف من نقل نکن! چون اخبار در اين زمينه متعارض است.»[8]
اين قصه، به خوبي نشان ميدهد که اخبار موافق با نظريات شيعه در بين روايات اهل سنت نيز وجود داشته و خودابن ابي الحديد نيز در قسمتي از کلامش اعتراف ميکند؛ آن جا که ميگويد: «عَلي اَنجَماعَةً مِنْ اَهْلِ الحَديثِ قَدْ رَوَوْا نَحوَهُ، گروهي از اهل حديث (از اهل سنت نيز) مانند آن چه را شيعيان ميگويند نقل کردهاند.[9]
5- سکوني يکي از راويان اهل سنت است[10]او ميگويد: «نزد امام صادق عليهالسلام رفتم؛ در حالي که غمگين و ناراحت بودم.امام صادق عليهالسلام فرمود:اي سکوني! چرا ناراحتي؟! گفتم: خداوند فرزند دختري به من داده (از اين که فرزندم پسرنبوده و دختر است ناراحتم) پس حضرت فرمود: اي سکوني، سنگيني دخترت را زمين بر ميدارد و روزي او بر خداوند است و بر غير اجل شما زندگي ميکند و از رزق شما نميخورد (پس چرا ناراحتي؟).»
سکوني ميگويد: (با کلمات امام صادق عليهالسلام ) غمم رفت. آن گاه فرمود:
«ما سَميْتَها؟ قُلْتُ: فاطِمَةَ. قالَ: آهْ آهْ ثُم وَضَعَ يَدَهُ عَلي جَبْهَتِهِ وَ کَاني بِهِ قَدْ بَکي وَ قالَ: اِذا سَميْتَها فاطِمَةَ فَلاتَسُبها وَلا تَضْرِبْها وَلاتَلْعَنْها. هذَا الاِْسْمُ مُحْتَرَمٌعِنْدَاللهِ عَزوَجَل وَ هُوَ اِسْمٌ اِشْتَق مِنْ اِسْمِهِ لِحَبيبَتِهِالصديقة» وَ کانَ الاِمامُ لَما سَمِعَ بِاسْمِ فاطِمَةَ ذکر جَدتَهُ وَمَصائبَها وَلَمْ يَزَلْ يَذْکُرُ وَ يَقُولُ: وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَنقُنْفُذَ مَوْلي فُلان[11]چه نامي بر او گذاردي؟ گفتم: فاطمه: فرمود:آه آه. سپس دست خود را بر پيشانياش گذاشت و گويا گريه ميکرد و فرمود: حال که اورا فاطمه ناميدي به او ناسزا نگو؛ او را (کتک) نزن و نفرينش نکن (چرا که) اين نام در نزد خداوند با عظمت محترم است؛ و آن نامي است که خداوند از اسم خود براي حبيبه خود صديقه گرفته است. (آن گاه سکوني ميگويد:) هميشه امام صادق عليهالسلام اينگونه بود که وقتي نام فاطمه عليهاالسلام را ميشنيد به ياد جدهاش (فاطمه) ومصيبت هاي او ميافتاد و هميشه تذکر ميداد و ميگفت: سبب وفات (و شهادت) فاطمه عليهاالسلام ضربتي بود که قنفذ، غلام فلاني (يعني عمر) بر او وارد ساخت.
توجه داريد که سکوني با همه وثاقتي که دارد، اينجا تعصب سنيگري خويش را نشانداده و ذيل کلام امام صادق عليهالسلام را حذف و تحريف نموده است. با اين حال، مطلب روشن است که سبب شهادت فاطمه زهرا عليهاالسلام همان ضرباتي بود که به دست قنفذ وعمر بر آن حضرت وارد شد.
چنان که ابابصير از امام صادق عليهالسلام متن کامل کلام حضرت را به اين صورت نقل نموده است:« وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها اَن قُنْفُذَ مَوْلي عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السيْفِ بِاَمْرِهِ فَاَسْقَطَتْ مُحْسِنا وَ مَرِضَتْ مَرَضا شَديدا وَلَمْتَدَعْ اَحَدا مِمنْ آذاها يَدْخُلُ عَلَيْها، سبب شهادت فاطمه عليهاالسلام ضرباتي بود که قنفذ، غلام عمر با غلاف شمشير بر آن حضرت به فرمان عمر زد؛ پس (فرزندش محسن) را از دست داد و به شدت بيمار شد و هيچ يک از آزار دهندگان خويش را راه نداد (که به ديدن او بيايند)[12]
منابع شيعه:
نظر دانشمندان شيعه و روايات نقل شده از سوي آنان چنين است:
هنگامي که خواستند علي عليهالسلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه عليهاالسلام روبرو شدند و فاطمه عليهاالسلام براي جلوگيري از بردن همسر گرامياش صدمههاي روحي و جسمي فراواني ديد که بيان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛فقط به گوشهاي از آن در يک نقل تاريخي اشاره ميکنيم؛ وگرنه در اين موضوع، نقل هاي تاريخي فراوان است.
خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاويه آمده است. در بخشي از آنچنين مينويسد:
«... وقتي درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولي فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از دخول من و اصحابم شد. با تازيانه آن چنان بر بازوي اوزدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوي او ماند؛ آن گاه صداي ناله او بلند شد؛ چنان که نزديک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولي به ياد کشتههاي بدر واُحد که به دست علي کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروختهتر شد و چنان لگدي بر درب زدم که از صدمه آن جنين او(به نام محسن) سقط شد." فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللهِ هکَذا کانَ يُفْعَلَبِحَبيبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... ؛ در اين هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فرياد زد: اي پدر بزرگوار! اي رسول خدا! اين چنين با عزيز دلت و دخترت رفتار کردند." سپس فرياد کشيد: فضه به فريادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به ديوار تکيه داد و من اورا به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال ميخواست مانع (بردن علي) شود، من از روي روسري چنان سيلي به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمين افتاد...»[13]
آن چه بيان شد و قلم با صد شرمساري آن را بر صفحه کاغذ آورد،تنها گوشههايي از ستم هايي است که بر آن بانوي دو جهان رفته است.[14]
1- شرح نهج البلاغه، ج2، ص60.
2- سيد مرتضي، تلخيص شافي، ج3، ص76، تلخيص شيخ طوسي.
3- اثبات الوصية، مسعودي، (چاپ بيروت) ص153 و در برخي چاپها ص 23 ـ 24.
4- الملل و النحل، عبدالکريم شهرستاني، ج1، ص57.
5- اَلفرقُ بين الفرق، عبدالقاهر الاسفرائيني، ص107.
6- الوافي بالوفيات، صفدي، ج5، ص347 ر.ک: سفينة البحار، شيخ عباس قمي، ج2،ص292.
7- الامامة والخلافة، مقاتل بن عطية، ص160 ـ 161.
8- شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج14، ص193/ ر.ک: زندگي علي عليهالسلام ،ص252.
9- شرح نهج البلاغه، ج2، ص21.
10- سه نفر از راويان اهل سنت، از امامان شيعه عليهمالسلام روايت نقلنمودهاند که علماي شيعه آنان را ثقه ميدانند و به سخن آنان اطمينان دارند وروايات آنها را ميپذيرند: سَکُوني؛ نَوْفِلي؛ خَلُوقي.
11- شجره طوبي، محمدمهدي حائري، ص417، (منشورات شريف رضي).
12- بحار الانوار، ج43، ص170.
13- بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جديد)؛ ج8، ص230، (چاپ قديم) و رياحينالشريعة، ج1، ص267.
14- کتاب "الهجوم علي بيت فاطمه"، حسين غيب غلامي، در اين باره روايات مربوطه را خوب بررسي کرده است.